قوله تعالى: إن الصفا و الْمرْوة صفا سنک سپید سخت باشد یعنى صافى که در آن هیچ خلطى نبود از خاک و گل و غیر آن، و مروه سنگى باشد سیاه و سست و نرم که زود شکسته شود. و گفته‏اند آدم و حوا چون آنجا رسیدند آدم بکوه صفا فرو آمد و حوا بکوه مروه پس هر دو کوه را بنام ایشان باز خواندند، صفا از آن خواندند که آدم صفى آنجا فرو آمد، و مروة از آن گفت که مرأة یعنى جفت آدم آنجا فرو آمد. منْ شعائر الله اى متعبداته التی اشعرها الله، اى جعلها اعلاما لنا. شعائر الله اعلام دین حق باشد و نشانهاى ملت حنیفى، اما اینجا مناسک حج میخواهد، فکانه قال «ان الطواف بالصفا و المروة من اعلام دین الله و مناسک حجه» طواف کردن میان صفا و مروه از مناسک حج است و از ارکان آن، و این طواف آنست که علما آن را سعى خوانند، مصطفى ع گفت: «ان الله کتب علیکم السعى کما کتب علیکم الحج»


و قالت عائشة «لعمرى ما حج من لم یسع بین الصفا و المروة» لان الله سبحانه یقول إن الصفا و الْمرْوة منْ شعائر الله و مصطفى ع چون برابر صفا رسید این آیت برخواند آن گه گفت ابدأ بما بدأ الله به فبدأ بالصفا و رقى علیه، حتى اذا رأى البیت مشى، حتى اذا تصوبت قدماه فى الوادى سعى.


ابن عباس قومى را دید که میان صفا و مروه طواف میکردند، گفت این سنت مادر اسماعیل است که چون اسماعیل گرسنه و تشنه شد و وى تنها بود و کس از آدمیان حاضر نه، و طعام و شراب نه، برخاست و بکوه صفا بر شد و روى در وادى کرد، تا خود هیچکس را بیند، هیچکس را ندید فرو آمد، چون بوادى رسید گوشه درع بر گرفت و بشتافت، و گرم برفت تا بر مروه رفت، در نگرست کس را ندید، دیگر باره فرو آمد قصد صفا کرد، تا هفت بار چنین بگشت، پس رب العالمین برکات قدم وى را و متابعت سنت وى را آن طواف بر جهانیان فرض کرد تا بقیامت.


فمنْ حج الْبیْت أو اعْتمر... معنى حج و عمره زیارت کردن خانه کعبه را، و قصد آن داشتن. میگوید هر که حج کند یا عمره فلا جناح علیْه أنْ یطوف بهما بر وى تنگى نیست که میان صفا و مروه سعى کند. تشدید در طاء از اخفاء تاء است در طاء، اصل آن یتطوف است. و اصل قصه آنست که در زمان جاهلیت مردى و زنى در کعبه شدند بفاحشه‏اى، و نام مرد اساف بن یعلى بود و نام زن نائلة بنت الدیک، هر دو را مسخ کردند، پس عرب ایشان را بیرون آوردند، و عبرت را یکى بر صفا نهادند و یکى را بر مروة، تا خلق از اطراف میآمدند و ایشان را میدیدند. روزگار بریشان دراز شد، و پسینیان با ایشان الف گرفتند، چشمها و دلها از ایشان پر شد، شیطان بایشان آمد و گفت که پدران شما اینان را مى‏پرستیدند، و ایشان را بر پرستش آنان داشت. روزگار دراز در زمان فترت و جاهلیت، پس چون الله تعالى رسول خود را به پیغام بنواخت، و اسلام در میان خلق پیدا شد، قومى از مسلمانان که در جاهلیت دیده بودند که آن دو بت را مى‏پرستیدند، تحرج کردند از سعى کردن میان صفا و مروه، ترسیدند که در چیزى افتند از آنکه در زمان جاهلیت در آن بودند.


الله تعالى این آیت فرستاد که سعى کنید، و آن حرج که ایشان میدیدند از ایشان بنهاد.


اگر کسى گوید که چون فرمود که حج و عمره از شعائر الله، دیگر فرمود فلا جناح علیه ان یطوف بهما؟ مى‏گوییم که بر صفا اساف بود و بر مروه نائله و آن دو بت بود، و بعضى گفته‏اند که دو کس بودند مردى و زنى زانیان و اکنون از چهار رکن حج یکى سعى است، بمذهب شافعى و مالک و احمد، و ترک آن روا نیست و هیچ چیز بجاى آن نایستد. اما بمذهب بو حنیفه سعى از واجبات حج است نه از ارکان آن، و قربان بجاى آن بیستد. و دلیل شافعى خبرى است که مصطفى ع گفت «اسعوا فان الله کتب علیکم السعى».


«و من یطوع خیرا» قراءة حمزة و کسایى «من یطوع» بیا و جزم است اصل آن یتطوع میگوید هر که بیرون از فرائض عملى کند و طاعتى آرد و تقربى نماید بطواف کردن گرد خانه کعبه یا بنماز نوافل، خداى عز و جل از وى بپسندد و سپاس دارى کند و بدان پاداش دهد.


فإن الله شاکر علیم شاکر نامى است از نامهاى خداوند عز و جل، و معنى این نام آنست که از بنده طاعت خرد پذیرد و آن را بزرگ کند و عطاء خود بسیار دهد و آن را اندک شمرد. ازینجا گفته‏اند دابة شکور چارپایى که علف اندک خورد و زود فربه شود، نه بینى که خداى عز و جل این همه نعمت راحت و انواع لذات و شهوات در دنیا بر بندگان خود ریخت، آن گه آن را چیزى اندک خواند و گفت «قلْ متاع الدنْیا قلیل» و در عقبى آن همه کرامت و نواخت که در بهشت دوستان را داد آن را غرفه خواند و گفت أوْلئک یجْزوْن الْغرْفة بما صبروا و طاعات بنده و اعمال وى چون باز گفت اگر چه اندک است و ناچیز آن را بسیار خواند و بر وى ثنا کرد و گفت و الذاکرون الله کثیرا و الذاکرات اینست معنى شاکر در نامهاى خداوند عز و جل گناه بزرگ از بنده در گذارد، و طاعت خرد بزرگ کند، و عطاء بزرگ خود اندک شمرد سبحانه ما اکرمه بعباده و الطفه! إن الذین یکْتمون ما أنْزلْنا... الآیة... عموم این آیت دلیل است که هر آن کس که علم پنهان کند و از اهل خویش باز گیرد مستوجب عقوبت گردد.


و بهذا قال النبى «من سئل عن علم فکتمه ألجمه الله بلجام من نار» و این معنى منافى آن خبر نیست که مصطفى گفت: «واضع العلم فى غیر اهله کالمانع اهله»


که این مخصوص است بنا اهل، که در شر استعانت بعلم کند و حق آن بنشناسد، و حرمت آن ندارد، و این علم به نزدیک الله کمتر از دنیا نیست که مصطفى ع گفت: «عرض حاضر یاکل منها البر و الفاجر»


جز آنکه در شرع از سفیه که انفاق آن نه بر وجه خویش کند منع کنند فذلک فى قوله تعالى و لا توْتوا السفهاء أمْوالکم... الآیة إن الذین یکْتمون... الآیة مفسران گفتند اینان علما و روساى جهودان اند چون کعب اشرف و ابن صوریا و کعب اسید و امثال ایشان. میگوید ایشان که پنهان کردند آنچه ما از آسمان فرو فرستادیم من الْبینات از آنچه روشن کردیم، و در توریة بیان آن فرستادیم از حلال و حرام و حدود و فرائض و رحم.


و الْهدى‏ صفت و نعت مصطفى ع، و اثبات نبوت وى. و یقال البینات مشار بها الى الآیات المنزلة، و الهدى الى ما یستدل به من الامارات.


منْ بعْد ما بیناه للناس فی الْکتاب پس از آنک بنى اسرائیل را در کتاب توریة این همه روشن کردیم ایشان پنهان میکنند. أولئک یلْعنهم الله معنى لعنت راندن است و دور کردن از رحمت و خیر خویش، میگوید بریشان دو لعنت است یکى لعنت حق دیگر لعنت خلق لعنت حق آنست که ایشان را براند و از رحمت خود دور کند، و لعنت خلق آنست که از خداى عز و جل خواهند تا ایشان را از بر خویش براند و از رحمت خود دور کند. و لعنت خلق آنست بآنکه گویند اللهم العنهم و خلاف است میان علما که این لاعنان که‏اند؟ قومى گفتند فریشتگانند، ابن عباس گفت کل شى‏ء الا الجن و الانس. حسن گفت «عباد الله اجمعون» ضحاک گفت «ان الکافر اذا وضع فى حفرته قیل له من ربک؟ و من نبیک؟ و ما دینک؟ فیقول لا ادرى فیقال لا دریت ثم یضرب ضربة بمطرقة، فیصیح صیحة یسمعها کل شی‏ء الا الثقلین فلا یسمع صوته شی‏ء الا لعنه، فذلک قوله و یلْعنهم اللاعنون و قال ابن مسعود هو الرجل یلعن صاحبه فترتفع اللعنة فى السماء ثم تنحدر فلا تجد صاحبها الذى قیل له اهلا لذلک و لا المتکلم بها اهلا لها، فتنطلق فتقع على الیهود. و قال مجاهد اللاعنون البهائم تلعن عصاة بنى آدم اذا اسنت السنة و امسک المطر، قالت هذا بشوم بنى آدم و انما قال «اللاعنون» لانه وصفها بصفة العقلاء کقوله تعالى و الشمْس و الْقمر رأیْتهمْ لی ساجدین إلا الذین تابوا الآیة... مگر قومى که توبه کنند ازین جهودان و از شرک بایمان آیند و از معصیت باطاعت گردند. و أصْلحوا و دلهاى کژ کرده و تباه کرده راست کنند، و با راه آورند، و سرهاى خود با حق آبادان دارند و بینوا و صفت و نعت مصطفى که پوشیده میداشتند آشکارا کنند، و بر خلق روشن دارند فأولئک أتوب علیْهمْ ایشانند که ایشان را مى‏باز پذیرم و از گناهشان در گذرم و بیامرزم، و من خداوند باز پذیرنده و مهربانم از من بخشاینده‏تر و مهربانتر کس نیست بر بندگان.


إن الذین کفروا و ماتوا و همْ کفار الآیة... ایشان که کافر میرند لعنت خداى بر ایشان است و لعنت فریشتگان، و همه مردمان، اگر کسى گوید اهل دین ایشان لعنت نکنند بر ایشان پس چرا همه مردمان گفت؟ جواب آنست که این در قیامت خواهد بود، که اول خداى عز و جل بر کافران لعنت کند پس فریشتگان پس همه مردمان، و ذلک فى قوله یوْم الْقیامة یکْفر بعْضکمْ ببعْض و یلْعن بعْضکمْ بعْضا و روا باشد که تخصیص درین عموم شود و مومنانرا خواهد، تا هم در دنیا لعنت کنند بر ایشان و هم در عقبى. و قال السدى لا یتلاعن اثنان مومنان و لا کافران فیقول، احدهما لعن الله الظالم، الا وجبت تلک اللعنة على الکافر لانه ظالم. خالدین فیها جاوید در آن لعنت‏اند در میان آتش یعنى که همیشه از رحمت و خیر دورند و بعذاب نزدیک، که هرگز آن عذاب ازیشان برندارند و سبک نکنند، و مهلت ندهند که باز آیند عذرى خواهند، و دریشان خود ننگرند و نه خازنان سخن ایشان را جواب کنند و نه فریاد رسند.